عنوان : بررسی اثر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر نو
قیمت : 59,700 تومان
توضیحات در پایین همین صفحه

درگاه 1

توجه : دریافت شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل صرفا جهت پشتیبانی می باشد و برای تبلیغات استفاده نمی شود

هدف ما در این سایت کمک به دانشجویان و دانش پژوهان برای بالا بردن بار علمی آنها می باشد پس لطفا نگران نباشید و با اطمینان خاطر خرید کنید

توضیحات پروژه

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 بررسی اثر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر نو دارای 165 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد بررسی اثر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر نو  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است

فهرست مطالب

فصل اول :  ادبیات مدرن ؛ 

تعریف  و  ویژگیها7
,مقدمه 8
,سبک گریزی14
,برجسته سازی ِسبک21
,شیئ گرایی23
,انسانیت زدایی27
,فرم گرایی31
,علم گرایی35
,1-6-1- وسواس36
,1-6-2- تسکین دهندگی37
,1-6-3- عینیت گرایی38
,1-6-4- چند گانگی38
,1-6-5- ادبیات در مقام شاخه ای از دانش41

,فصل دوم :  تأثیر ادبیات مدرن  بر  تئاتر نو42
,مقدمه43
,2-1- تعریف تئاتر نو 44
,2-2- سبک گریزی؛ «گذشته؟...گذشته ای وجود نداشته است46
,2-3- برجسته سازی سبک در تئاتر نو61
,2-3-1- تلمیح،تقلید،هزل62
,2-3-2- چند گانگی زبان در تئاتر نو63
,2-3-3- کاربست زیبایی شناسی پراکنده65
,2-3-4- تکنیک ضرباهنگ.66
,2-4- شیئی گرایی؛ « هنوز کیفم هست...چه دلخوشی هایی! 69
,2-5- انسانیت زدایی؛ « این رقص بی قرار با تو می گوید:دوستم بدار73
,2-6- علم گرایی؛ « قوانین طبیعت؛بی خیال...فریبنده! 75


,فصل سوم : تأثیر متقابل تئاتر نو  بر ادبیات مدرن80
,مقدمه81
,3-1-تأکید بر بدن85
,3-2-اهمیت مکان87
,3-3-نفی زمان88
,3-4-جنبش نگاری90
,3-5-خود ویرانگری91
,3-6-گرایش به گفتگو93
,پیوست فصل سوم : تأثیر تئاتر نو بر آثار« مارگریت دوراس» 95  
,نتیجه گیری105
,فهرست منابع 107

,بخش عملی :

,نمایشنامه :چه کسی لباسهای مرا بر تن می کند ؟  115

,چکیده انگلیسی155

 

چکیده

وجوه ادبی متون نمایشی همواره مورد بحث ادیبان ومنتقدین بوده است. عده ای عقیده داشتند که متن نمایشی فقط برای اجراست مانند نت موسیقی که فقط رهبر ارکستر و نوازندگان می توانند آن را بخوانند و بسیاری دیگر متون نمایشی را در زمره متون ادبی دانسته اند به خصوص وقتی صحبت از متون کلاسیک تئاتر باشد که به شعر نوشته شده اند.
مارتین اسلین ، منتقد مشهور انگلیسی نظریاتی جالب درباره تئاتر « نو » یا آوانگارد قرن بیستم داشته است.او ادبیات نمایشی را از یک سو نمود کاملی از ادبیات زمانه خویش یا ادبیاتی که از اوایل قرن بیستم با سنت شکنی ها ، ابداعات و گرایشات منحصر به فردش، با سرعت، راهی را با تحول اساسی می پیمود، می داند و از دیگر سو، معتقد است که پیوندی محکم بین نمایشنامه به عنوان متن ادبی و اجرای نمایشی آن بر قرار است که بدنه ادبیات سالهای بعد را متحول ساخته است. آلن رُب گریه یکی از برجسته ترین نویسندگانی است که پایه گذار رمان نو بوده است. او ابداعات زیادی در ادبیات انجام داد از جمله اینکه در این رمان ها حرکت دَوَرانی وجود داشت که انتهای داستان بازگشتی بود به ابتدای داستان و شخصیت دادن به اشیاء از خصوصیات این نوع رمان ها بود که ما در فصل سوم تأثیر رمان نو را بر تئاتر نو بررسی خواهیم کرد.
بخش نظری
تأثیرمتقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر نو
فصل یك:
ادبیات مدرن ؛  تعریف ، ویژگیها
مقدمه:
برای دستیابی به تحلیلی دقیق از تأثیرپذیری «تئاتر نو» از ادبیات داستانی مدرن، ابتدا لازم است بر خصوصیات و مشخصات ادبیات مدرن به طور نسبی احاطه یابیم؛ ویژگیهایی كه به تمایز ادبیات مدرن از آثار ادبی پیش از خود انجامیده است. این تمایز یا حاصل ابداعات تكنیكی است كه به صورت اغراق در استفاده از صناعات ادبی پیشین و یا كشف امكانات جدید سبكی در آثار مدرن جلوه می‌یابد، و یا از گرایشات فكری و فلسفی مدرن منتج می‌شود كه در قالب نوعی نگرش و یا محتوا قابل بررسی است.
اگرچه در این فصل، بحث بر سر وجوه صرفاً ادبی در باب مدرنیسم ممكن است به اطناب كشیده شود و این خود دوری از بحث اصلی – یعنی ریشه‌های ادبی تأثیرگذار بر بدعت تئاتر «نو» - را سبب می‌شود، اما بی‌شك فهمی دقیق از ساختارشكنی ادبی تئاتر نو بحثی جدی و تخصصی در باب ادبیات را طلب می‌كند.
مدرنیسم در ادبیات را مفهومی مقید به زمان در نظر گرفته اند كه در این صورت آنرا مربوط به سالهای 1890 تا 1930 می‌شمارند ؛ با توجه به اینکه از اواسط قرن نوزدهم رشد یافته و در اواسط قرن بیستم رفته رفته تأثیرخود را از دست داده است ) چایلدز، 1382،12).  اما بی‌شك دهه 20، یعنی  دهه ظهور اولیس « جیمز جویس » ، سرزمین بایر «تی.اس.الیوت »، خانم دالووی « ویرجینیا وولف» و بخشی از مجموعه سترگ در جستجوی زمان از دست رفته «مارسل پروست» را باید دوره اوج مدرنیسم دانست. (دیویس وفینک، 1383، 1)
«هنرمند حساس درمی‌یابد كه باد تندی وزیدن گرفته است.» از اینروست كه «ویرجینیا وولف»  این گسست عظیم از سنت، این فروپاشی كامل تاریخ چندصدساله   كلاسیسیزم، در عرض كمتر از ده سال را به گونه‌ای شهودی با چند جمله ماندگار خویش به استقبال می‌رود: «حدود دسامبر سال 1910 شخصیت انسانی تغییر كرد.[...]تمامی روابط انسانی تغییر كرده‌اند- روابط بین اربابان و خدمتكاران، زن و شوهر، والدین و فرزندان. همزمان با تغییر روابط انسانی، گسستهایی نیز در دین و رفتار و سیاست و ادبیات به وقوع می‌پیوندد.» (دیویس و فینك، 1383، 2)
از سوی دیگر مدرنیسم در ادبیات را می‌توان خارج از محدوده زمان، در قالب نوعی نحله فكری و گرایشی سبكی و سنت‌شكن، در مقابل ادبیات كلاسیكِ همواره متمایل به رئالیسم، نگریست. در این صورت (با نادیده انگاشتن جنبشهایی پراكنده و بی قاعده‌) باید ظهور زودهنگام رمان تریسترم شندی (1760) اثر لارنس استرن  را مقدمه شكل‌گیری زیبایی‌شناسی و بازی فرمی ادبیات مدرن دانست. (بازی‌ای كه از طریق شیوه روایت‌گری، نوآوری در استفاده از« نقطه» و« ویرگول» و« خط تیره» و نیز فصلهای یك سطری و صفحات سفید و جمله‌های ناتمام حاصل می‌شود.) «تریسترم شندی در واقع اولین رمانی است كه در آن تكنیك، آگاهانه به نمایش درمی‌آید. همچنین این رمان طلیعه یا پیش‌درآمد مهم ادبیات داستانی «ذهنی»  جیمز جویس  و ویرجینیا وولف است.» (سلدن، 1375، 64)
اما در زمینه تئوریك و به صورت دیدگاهی منسجم و چالش‌گر، مدرنیسم ریشه در ادعاهای گوستاو فلوبر  مبنی بر برتری «شكل» بر مفهوم دارد كه در نهایت به سودای خلق «كتابی درباره هیچ» می‌انجامد. زیبایی‌شناسی رادیكالی فلوبر در قالب گرایش مفرط به «سبك» به عنوان «ارزش» غایی و غیرشخصی و قائم به ذات كردن ادبیات، آموزه‌هایی است كه او را به عنوان اولین نظریه پرداز مدرن رمان به شهرت می رساند.
واژه‌نامه اصطلاحات نقادی مدرن ، مدرنیسم را چنین تعریف می کند: «هنری آزمایشگر، به لحاظ فرم بغرنج، فشرده و موجز، همراه با تصوراتی در باب فاجعه و بلایای فرهنگی …» (چایلدز، 1382، 11) .
 می‌توان به این فهرست خصوصیاتی همچون درون‌نگری عمیق، گرایش شدید به ضمیر آگاه یا ادراك، بازی‌های فرمی، بدعتهای زبانی، نظریه‌پردازی فلسفی، كاربرد متفاوت زمان، گرایش به طنز و كنایه، درونگرایی ادبی، همراه با نوعی انسانیت‌زدایی از اثر و اغراق در به‌كارگیری فنون و صناعات ادبی‌ای همچون هزل، تقلید، تلمیح، تركیب و چندگانگی سبكی و تكنیك ضرباهنگ را افزود.
ریشه‌های فلسفی و علمی این گرایشات را البته باید در نحله‌های فكری و انقلابهای ایدئولوژیك پیشگامان آن دانست؛ اندیشمندانی كه در فاصله زمانیِ كوتاهی مفهوم انسان، مذهب، تاریخ، علم، زبان و زمان را دچار تغییرات بنیادین كردند.
كتاب زوال داروین بیش از نظریه «تكامل» او در ادبیات و هنر رسوخ كرد. ادبیات دهه‌های 1880 و 1890 ادبیاتِ انسانِ رو به نابودی بود. انسانی كه از كشف ریشه‌های اجدادی خود به لرزه درآمده بود و با وحشت از «اصل انتخاب طبیعی» تباهی خویش را به انتظار نشسته بود. انسانی از مذهب بریده كه دیگر نه به سِفر پیدایش باور داشت و نه به افسانه رستگاری دلخوش بود.
«فروید» با اصل انگاشتن درونِ انسان و مهمتر از آن با مطرح كردن «ضمیر ناخودآگاه» به عنوان مركز كنش و دلالت‌گری رفتار و همچنین با نشان دادن نقش «گذشته» در ترسیم «حال» شخصیت، چیزی را رقم زد كه «من» گرایی مشخص شخصیت‌های آثار مدرن، از تأثیرات آن است.
درك متفاوت «هانری برگسون» از زمان با تغییر مفهوم ثابت و مشخص آن و تقسیم آن به زمان روان‌شناسانه و فردی و نیز تقسیم دیرش  یا كشش زمانی حیات انسان بین «خاطره» و «میل» اساس تكنیك «جریان سیال ذهن» در رمان مدرن بود. اغراق نیست اگر رمان برجسته در جستجوی زمان از دست رفته « مارسل پروست»  را پاداش دنیای هنر به این كشف برگسون بدانیم.
از سوی دیگر، نظریه نسبیت اینشتین اگرچه كل نظام فلسفی و ارزشی پس از خود را تحت تأثیر قرار داد، ولی به طور اخص در ادبیات در قالب نسبیت در روایت‌گری، تعدد زاویه دید، ظهور راوی اعتمادناپذیر و مطلق‌ستیزی جلوه كرد.
اما شاید تأثیرگذارترین متفكران در شكل‌گیری قالب مدرن، «كارل ماركس» و «فردینان دو سوسور» باشند.
نقش آموزه‌های ماركس بر تفكر و هنر مدرن غیرقابل انكار است. بی‌دلیل نیست كه بزرگترین و تأثیرگذارترین مكتب انتقادی مدرنیسم، یعنی «مكتب فرانكفورت»، مكتبی عمیقاً ماركسیستی است. حركت ادبیات مدرن ، گاه در همراهی با ماركسیسم و گاه در ضدیت با آن به خلق گرایشات فكری و ابداعات تكنیكی بسیاری انجامیده است. شیئ‌گرایی محصول جامعه مصرفی، نمود زندگی بیگانه شده شهری و جلوه زیبایی‌شناسی «آشفتگی» در قالب تكنیك‌هایی همچون مونتاژ، كولاژ، چندگانگی زاویه دید، گزارش گونگی و ساختار اپیزودیك از یك سو با تأیید ماركسیسم و جلوه كردن فقدان هویت جمعی و گرایشات عمیقاً فردی و ضدتاریخی و نیز انزوای هنرمند در نظام تولیدی از سوی دیگر و در رد ماركسیسم ، بخش نسبتاً كوچكی از تغییرات بنیادین ادبیات پس از ماركس است. (سلدن، 1375، 296 و 297)
و در پایان باید به نقش «سوسور» به مثابه نقطه نهایی تفكر سنتی و منبع تقریباً تمامی مكاتب كاملاً مدرن قرن بیستم در زمینه هنر، ادبیات، سیاست، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی  نیز توجه کرد.
در پایان از نویسندگان شاخص ادبیات مدرن نام می‌بریم. نویسندگانی مانند «هنری جیمز»، «جوزف كنراد» ، «دی.اچ لارنس»، «فورد مدوكس فورد»، «ای.ام.فورستر»، «گرترود استاین»، «مارسل پروست»، «ویرجینیا وولف »و «جیمز جویس»، كه به نوآوریها و ویژگی‌های سبكی  خاص هر یك از آنها اشاره خواهیم كرد.
اساس بخش‌بندی این رساله، طرح ویژگیهای اساسی و نمونه‌وار ادبیات داستانی مدرن در قالب بخشهایی با گرایشات محتوایی یا تكنیكی است. بدیهی است كه مجزا كردن این ویژگیها تنها برای ساده كردن و كمك به شناخت كل مبحث است و هر یك از آنها ممكن است در بخشهایی با دیگری همپوشی داشته باشد. 
در این دسته‌بندی سعی شده شمایی كلی از جنبش مدرنیسم در ادبیات ترسیم شود. هر یك از بخشهایی كه در این طبقه‌بندی شش‌گانه معرفی می‌شود در فصل بعد پی گرفته شده تا معادلهای تئاتری آن در آثار نویسندگان تئاترنو و نقش آن در تحول بنیادین ادبیات نمایشی بررسی شود.
1-1- سبك‌گریزی
«اگر نویسندگان انسان‌هایی آزاد بودند نه برده، اگر آنها مجاز بودند راجع به آنچه خود می‌پسندند بنویسند و نه آنچه كه مجبورند، اگر می‌توانستند بر مبنای احساسات شخصی خودشان بنویسند و نه بر مبنای عرف و سنت، آنگاه دیگر داستان‌های آنان طرح نمی‌داشت، دیگر نه كمدی یا تراژدی در كار می‌بود و نه كشش‌های عشقی یا فاجعه به سبك مرسوم…» ( به نقل از وولف ؛ فلچر و برادبری، 1383، 60 و 61)
به این جملات ویرجینیا وولف بیندیشیم. كلام گرچه – همچون دیگر آثار نقادانه وولف – احساساتی و غیرآكادمیك است اما ابتدا حاكی از نوعی میل به ترك كردن کهنه و رهایی است؛ روحیه نفی‌گرا،انقلابی و استقلال‌طلبی كه شاخصه ممتاز مدرنیسم است، و در نگاه بعد حاكی از گرایشی است به بنیان برافكندن سه عنصر طرح، داستان و قالب‌های مربوط به گونه و در یك كلام ، عرف رایج داستان‌نویسی؛ چیزی كه از آغاز پیدایش رمان در اوایل قرن هجده با عنوان «رئالیسم» به منزله هدف غایی شكل ادبی رمان شناخته شده بود. رئالیسم كوششی بود در جهت ارائه گزارشی كامل و مطابق واقع از تجربیات زندگی انسان . اما همانگونه كه «یان وات » اشاره كرده است، رئالیسم بیش از آنكه دغدغه بازنمایی صادقانه واقعیت بیرونی را داشته باشد، خود «سبكی» ساختگی بود حاصل شرح جزئیاتی از قبیل فردیت شخصیتها، رابطه علت و معلولی حوادث و ذكر مختصات زمانی و مكانی داستان تا در نهایت خواننده متقاعد شود كه آنچه می‌خواند «عین واقعیت» است. یان وات به زیبایی این سبك را همچون مقررات شهادت دادن در دادگاه صرفاً یك عرف می‌خواند، بی‌آنكه دلیلی بر صحت شهادت باشد. او این رئالیسم روش‌مند رمان را «رئالیسم صوری» می‌خواند. (پاینده، 1374،50)
مدرنیسم بیش از آنكه سودای زیرپانهادن واقع‌گرایی یا رئالیسم را داشته باشد، بر ضد قوانین در حال نسخ  «رئالیسم صوری» شورید تا بتواند رئالیسمی نو – بر مبنای جهانی نو – ارائه دهد. جهانی كه در آن مفاهیم مربوط به ذهنیت فرد، ماهیت ادارك و عملكرد زمان، تحولی شگرف یافته بود...

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


دانلود بررسی اثر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر نو
قیمت : 59,700 تومان

درگاه 1

Copyright © 2014 nacu.ir
 
Clicky