توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تحقیق جهان‌ سوم third world دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق جهان‌ سوم third world  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق جهان‌ سوم third world،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق جهان‌ سوم third world :

مقدمه

جهان‌ سوم third world در مقابل جهان اول که متشکل از نظام‌های مردم‌سالار پیشرفته‌ی سرمایه‌داری و جهان دوم، متشکل از کشورهای پیشرفته صنعتی کمونیست، بود قرار داشت و اصطلاح جهان سوم برای اولین بار توسط "آلفودسووی" به منظور طبقه‌بندی آن دسته از کشورهای جهان که از دو بلوک سیاسی– نظامی و اقتصادی آن زمان(بلوک شرق و غرب) خارج بودند به کار برده شد، و بعد از آن این اصطلاح نامی شد برای اغلب کشورهای آسیایی-آفریقای و امریکای لاتین که هم دارای اقتصادی ضعیف بودند و اغلب آنها بعد از جنگ جهانی دوم از چنگ استعمار رهایی یافته و به استقلال رسیده بودند.

این کشورها زمانی به استقلال رسیدند که جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب حاکم بود و اغلب آنها که با کشورهای استعمارگر سر ستیز داشتند با هم هماهنگ شدند که هیچ‌کدام به این دو اردوگاه جنگ سرد نپیوندند و در بین سال‌های 1960-1950 سعی کردند یک هویت سیاسی مستقل برای خود تعریف کنند که آنها را از دو گروه کشورهای "کاپیتالیست و سوسیالیست" جدا کند که رهبران این جنبش عبارت بودند از "جواهر لعل نهرو" از هندوستان، "جمال عبدالناصر" از مصر، "سوکارنو" از اندونزی و رهبران دیگری که هدایت این کشورها را در دست داشتند.

این کشورها که عنوان "عدم تعهد" در مقابل شرق و غرب را بر خود نهاده بودند در سال 1955 در کنفرانس باندونگ در اندونزی گردهم آمدند با این هدف که در برابر دو گروه کشورهای شرق و غرب یک نیروی سوم به‌وجود آورند. و عامل هم‌بستگی آنها نیز تلاش در راستای برانداختن استعمار سیاسی و اقتصادی و همکاری با جنبش‌های آزادی‌خواه و استعمارستیز بود و مهم‌ترین نکاتی که در این کنفرانس بر آن تأکید داشتند عبارت بود از یکپارچگی، حاکمیت و برابری ملت‌ها و نژادها، دخالت نکردن در امر داخلی کشورها و خودداری از پیوستن به پیمان‌های دفاعی گروهی به خاطر همزیستی صلح‌جویانه....

لذا این کشورها، با وجود اینکه در سازمان ملل دارای بیشترین آراء بودند اما به خاطر ضعف‌های که در زمینه‌ی اقتصاد، سیاست و تکنولوژی و عوامل دیگر داشتند باعث شد که کشورهای قدرتمند و استعمارگر هم‌چنان در این کشورها حضوری هر چند غیر مستقیم داشته باشند.[1]

در تقسیم‌بندی دیگری، رهبران چین کمونیست، تفسیر دیگری از جهان سوم ارائه می‌دهند، طبق نظریه‌ی "سه جهان" مائوتسه دون، امریکا و شوروی جهان اول، ‌ژاپن و کشورهای اروپایی غربی و کانادا جهان دوم و افریقا و امریکای لاتین و بیشتر کشورهای آسیایی، جهان سوم را تشکیل می‌دهند، از نظر مائو و پیروانش، رابطه‌ی این سه جهان رابطه‌ای هرمی و مبتنی بر قدرت بود.[2]

 

علت پیدایش کشور های جهان سوم

در بررسی علت پیدایش کشورهای جهان سوم به دو عامل می‌توان اشاره کرد:

1-  افزایش حرکت‌های ناسیونالیستی در پی افزایش آگاهی‌های مردمی: ناسیونالیسم واکنشی بود که در قلمرو سیاسی یک کشور با مشترکات، فرهنگ، زبان، آداب سنن و تعلقات خونی، نژادی، قبیله‌ای به وجود می‌آید، این وحدت و هم‌بستگی تنها یک هدف تلقی نمی‌شود بلکه یک فراگرد است برای رسیدن به اهداف و مقاصد بالاتر که عبارت است از منافع و اهداف ملی.[3]

در حدود نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، این گرایش فکری همراه تحصیل‌کرده‌های جهان سوم در کشورهای اروپایی به جوامع آسیایی سرایت کرد. همین گروه نخبگان بودند که پس از مراجعت از مدارس خارجی تحت تاثیر اندیشه‌ها و افکار نوین مرتبط با اصول بنیادین آزادی و برابری و دموکراسی، با بهره‌گیری ارزش‌های ملی و فرهنگ و آداب سنن و مذهب، هسته‌‌های مقاومت و انقلاب را در مقابل استعمارگران غرب تشکیل دادند و به تدریج زمام امور حکومت‌های مستقل را در دست گرفتند این گروه با افکار نوین خود رهبری جوامع سنتی را از دست قلدران، خان‌ها، و روحانیون و روسای قبایلی که بعضا جهت حفظ منافع خود با استعمارگران کنار آمده‌ بودند، خارج ساخته و خود با تکیه بر شور میهنی و ملی، حاکم بلامنازع شدند.[4]

اولین حرکت‌های ملی‌گرایانه در سال 1885 در هند به‌وجود آمد که رهبران آن مهاتماگاندی و جواهر لعل نهرو بودند که برای رهایی از استعمار به ناسیونالیسم روی آوردند.

رهبران ملی این کشورها با تکیه بر اصالت‌های قومی، فرهنگی و سوابق تاریخی گذشته، هم‌بستگی‌های مذهبی، با تلفیقی از الگوها و اسطوره‌های نو و کهنه در جهت دستیابی به آرمان استقلال و حاکمیت ملی تلاش کردند، استعمارگران در واکنش به این حرکت‌‌‌‌های ملی‌گرایانه ناگزیر به اتخاذ مواضع جدید در برخورد با خواسته‌های ملت‌های تحت ستم برآمدند و اولین گام در این راستا تفویض استقلال و حاکمیت به سرزمین‌های کوچک و بزرگ این مستعمرات بود. چرا که این حرکت‌های ناسیونالیستی و ملی‌گرایانه که همراه با آگاهی‌های روزافزون مردم همراه بود دیگر امکان استعمار مستقیم این سرزمین‌ها وجود نداشت. لذا سعی کردند به شیوه‌های دیگری که همان استعمار غیر مستقیم بود روی آورند.[5]

2-    عامل دوم در پیدایش کشورهای جهان سوم را می‌توان نقش قدرت‌های بزرگ و استعمارگر دانست به عبارتی در پی افزایش حرکت‌ های ناسیونالیستی وقتی قدرت‌های بزرگ نتوانستند از طریق استعمار مستقیم به اعمال نفوذ و سلطه‌ی خود در این کشور بپردازند لذا سعی کردند از طریق استعمار غیرمستقیم و با تشکیل دولت‌های دست نشانده و حکومت‌های وابسته به خود، در کشورهای مستعمره به اعمال حاکمیت بپردازند. در واقع این کشورها با بهره‌گیری از عوامل بومی و اعطای استقلال ظاهری به مستعمرات، به روند سلطه‌گری خود ادامه دادند.

حکومت‌ های دست نشانده در مستعمرات، که گاهی به شکل نظام‌های پادشاهی و گاه به صورت نظام‌های پارلمانی به وجود آمدند از مهم‌ترین اشکال استعمار غیرمستقیم توسط دولت‌های استعمارگر بودند. از جمله نظام‌ های پادشاهی به وجود آمده به دست استعمارگران در خاورمیانه نظام پادشاهی سعودی و خاندان پهلوی در ایران بود. که در این میان دولت انگلیس در به وجود آمدن آوردن این نظام‌های پادشاهی نقش ویژه‌ای داشت.

برای تشکیل ساختار سیاسی در نظام‌های پارلمانی، کشورهای جهان سوم که به استقلال دست یافته بودند، قدرت‌های استعماری تلاش کردند با به قدرت رسیدن نامزدهای مورد نظر خود، و با بهره‌گیری از سیاست تهدید و تطمیع به مطیع کردن مخالفان خود بپردازند و همین‌طور ساقط کردن مخالفان به شیوه‌های مورد نظر خود از دیگر اعمال نفوذ و سلطه‌ی آنها در این کشورهای جهان سوم بود.[6]

قدرت‌های بزرگ علاوه بر تشکیل ساختار‌های سیاسی مورد نظر در مستعمرات، تشکیل جامعه ملل و سازمان ملل نیز در راستای اهداف استثماری آنها بود. این کشورها با بهره‌گیری از این سازمان‌ها، قادر به گسترش متصرفات استعماری خود، آن‌هم با ظاهری قانونی تحت عنوان "نظام قیمومیت" شدند، و با در نظر گرفتن حق "وتو" برای خود، سلطه‌ی خود را بر نظام‌ بین‌الملل قانونی و مشروع جلوه داده‌اند و آشکارا حفظ صلح جهانی را منوط به نابرابری کشورها نمودند و سایر کشورها را از حق دخالت و تاثیرگذاری بر مسائل سیاسی و امنیتی نظام بین‌الملل باز داشتند و آن را قانونا به خود اختصاص دادند و اقدامات تجاوزکارانه خود را در قالب قطعنامه‌های سازمان ملل و به نیابت از تمامی ملل دنیا به انجام رساندند و روابط و سیاست خارجی کشورها در قبال یکدیگر را از طریق شورای امنیت تحت کنترل درآوردند.[7]

 

مسائل و مشکلات کشورهای جهان سوم

کشورهای جهان سوم با وجود داشتن، بیشترین امکانات مادی و انسانی و همین‌طور بهره‌مند بودن از منابع عظیم ثروت دارای شرایط مناسب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیستند. زمینه‌ی این مشکلات به سیاست‌های کشورهای استعمارگر و قدرتمند که در طی قرون گذشته در این کشورها، به اجرا گذاشتند برمی‌گردد. به گونه‌ای‌ که هر چند در ظاهر این کشورها به استقلال سیاسی دست یافته‌اند ولی هنوز به طور غیرمستقیم وابسته به این کشورها می‌باشند.

کشورهای جهان سوم با وجود مشابهت‌های فراوان و خصوصیات مشترک، تفاوت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی زیادی با یکدیگر دارند که این امر ناشی از ویژگی‌های جغرافیای، منابع مادی و انسانی و فرهنگی و آداب و سنن و ساختار سیاسی، این کشورها می‌باشد و با این وجود یک سری خصوصیات و ویژگی‌های مشترکی دارند که هر چند نسبت این ویژگی‌ها در کشورها با یکدیگر فرق می‌کند.

بنابراین، مهم‌ترین مشکل کشورهای جهان سوم، را با توجه به ویژگی‌های نسبتا مشترک میان آنها، می‌توان این عامل دانست که، در تقسیم‌بندی‌های بین‌المللی در داخل خود از یک سیستم متجانس فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برخوردار نیستند، نتیجه نبودن این ساخت متجانس، انعطاف‌پذیری آنها به متغیرهای خارجی و تناقضات فراوان در حیطه‌ی فرهنگ و اقتصاد در سیستم داخلی آنها می‌باشد. که این عامل به راحتی در کشورهای جهان سوم قابل مشاهده و شناسایی است.[8] به عبارتی، کشورهای جهان سوم در موقعیتی پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند که غرب طی چندین قرن به این نظام شکل داده بود و شکافی عمیق از لحاظ تجربه‌ی کشورسازی و ایجاد سیستم‌های هماهنگ به وجود آورده بود.

بعد از جنگ جهانی دوم، توسعه و بهره‌برداری از طبیعت و ایجاد رفاه عمومی و شهرنشینی و اشتغال تخصصی و ارتقا ارکان اجتماعی و مملکت‌داری در سطح بین‌الملل مطرح شده بودند و تقریبا تمامی کشورها، با سیستم‌های گوناگون اجرایی سعی در پیاده کردن این ارزش‌ها داشتند و در واقع از این دریچه‌ی مادی، به حیات و انسان را می‌نگریستند و جهام سوم از تاثیرات چنین جریاناتی آزاد نبود. لذا کشورهای جهان سوم که پس از استقلال قدم در عرصه‌ی توسعه گذاشتند، طولی نکشید که با انبوهی از مشکلات و موانعی اصولی و زیربنایی مواجه شدند؛ از یک طرف، کشورهای جهان سوم، ساختار لازم را برای فعالیت و بسیج اقتصادی دارا نبودند و از سوی دیگر آن دسته از کشورها که الگوی نظام سرمایه‌داری را اتخاذ کردند از پیش‌نیازهای مهم فرهنگی و اجتماعی برخوردار نبودند. رشد اقتصادی و توسعه‌ی صنعتی نیازمند انگیزه‌ها، خواسته‌ها و ارزش‌های جدید فردی و نهادهای نوین اجتماعی بود که جهان سوم عمدتا فاقد آن بود. غرب در دوره‌ی استعمار، پول‌پرستی، مصرف‌گرایی، و علاقه به رفاه و  روح سرمایه‌داری را به جهان سوم انتقال داد. اما فرهنگ و ساختار لازم برای فعالیت متعادل اقتصادی و توسعه‌ی صنعتی را عرضه ننمود.[9]

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 nacu.ir
 
Clicky