توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تحقیق در مورد زندگی نـامه فردوسـی دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد زندگی نـامه فردوسـی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد زندگی نـامه فردوسـی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد زندگی نـامه فردوسـی :

زندگی نـامه فردوسـی
مقدمـه
فردوسی 90سال زندگی كرد. او شاعر بزرگ حماسه سرا و یكی از گویندگان پر آوازه جهان و از ستارگان درخشان ادب فارسی است. فردوسی در سرودن شاهنامه سی سال رنج برده است.
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی
ولایت بزرگ طوس در اوایل سده چهارم هجری به دو بخش بزرگ طوس و طابران كه نزدیك هم بودند تقسم می شد اما مجموعه ولایت را طوس می خواندند. دیه «باژ» در بخش طابران ولایت طوس قرار داشت و یكی از صدها دیه آباد و پرجمعیت آن شهرستان بود.

همه ی مردم شهر بزرگ طوس و روستاهای اطراف، «خواجه ابومنصور محمدبن اسحاق ملقب به شرفشاه طابرانی» می شناختند و از او به نام خداوندگار باژ و دهقان بزرگ باژ یاد می كردند.
خانواده خواجه ساكن دیه باژ بودند كه در نیم فرسنگی شهر طوس قرار داشت. خواجه ابومنصور محمد بن اسحاق طابرانی از بازماندگان خاندان معروفی بود كه در دوران اشكانیان و ساسانیان جزو طبقه واسپوهران یا اشراف بودند و به تدریج كم بضاعت شده در روستاها سكنی گزیده در زمره دیهگانان در آمدند.

دیهگانان، بزرگان طبقه روستانشین (واستریوشان) و بزریگران بودند. آنان با جامه های خود از روستائیان عادی ممتاز بودند، كمربند زرین به میان می بستند، در قلاع محكم می زیستند و نگهبانان افسانه ها وداستان های باستانی بودند.
مردم می گفتند كه منوچهر پیشدادی نخستین كسی بود كه در هر دیهی دهقانی را به سالاری مردمان برگماشت.

در قرن چهارم دهقان كسی بود كه صاحب و مالك یك یا چند قریه و صاحب ضیاع و تاكستان بود و عده ای از برزگران یا كارگران كشاورزی در مزرعه او كار می كردند.

خواجه ابومنصور از سلاله خانواده ای بود كه در دوران ساسانیان از دیهگانان سرشناس خراسان به شمار می رفتند و شجره نـامچه آن خانواده در كتابخـانه خـانوادگی خواجه ابـومنصور موجود بود و اگر كسی آن شجره نامه را كه صفحات اول آن به خط پهلوی قدیم و صفحات اخیر آن به خط عربی و خط فارسی دری بود در دست می گرفت و می خواند می دید كه پدران خواجه طابرانی در دوران اردشیر بابكان كنارنگ یا مرزبان (یا استاندار) خراسان كه آن را خاوران میجخواندند، بوده اند و پیش از آن نیز آنان را از سلاله (كارن پهلو) می دانستند و در دوران سلطنت (انوشك روان اول)، از دیهگانـان بزرگ و سرشنـاس به شمار می رفتند و فرمان هائی از دولت ساسانی خطاب به آنان به آن شجره نامه شده بود.

تولد فردوسی
در یكی از روزهای بهار سال 329 هجری گردویه دچار درد زایمان شد و او را به طوری كه در آن دوران مرسوم بود بر سر دو خشت نشاندند و قابله مجرب روستای باژ را بر بالین او آوردند و قابله پس از معاینه خبر داد كه آن زن به زودی فارغ خواهد شد. دو ساعت بعد، هنگامی كه زن جوان كودك خود را به دنیا آورد قابله روستایی و زنانی كه از اطراف آن زن ایستاده بودند

با نهایت خشنودی دانستند كه آن نوزاد پسر است و خداوند آرزوی خواجه ابومنصور را برآورده است. زن جوان كه از درد زاییدن رهایی یافته بود وقتی به هوش آمد از شنیدن مژده زاییدن پسر لبخندی به لب راند و وقتی نوزاد را نزد او آوردند خرسندتر شد و نگاه گویای خود را به شرفشاه دوخت و به زبان حال گفت: آن چه را كه وی از خداوند می خواسته است برای وی به دنیا آورده است و در برابر شوهر خویش سرفراز است شرفشاه پیشانی عرق آلود همسر خود را بوسید و ده عدد سكه دینار طلا كه بر یك سوی آن «لا الا الا الله» و بر سوی دیگر آن كلمات امیر سعید ابوالحسن نصربن احمد آل سامانی نقش بسته بود در كف دست او نهاد و انگشتان او را بر روی آن سكه ها قرار داد. زن جوان تبسم شیرینی كرد و نگاهی به كودك خود افكند و سپس به خواب رفت.

سه روز بعد جشن كوچكی برگزار شد و در آن جشن كه تولد طفل علت اساسی برپا شدن آن بود، خواجه ابومنصور محمدبن اسحاق شرفشاه یكصد تن از بزرگان شهر، دهقانان، روحانیون و مشایخ و طلاب، بازرگانان و كتابداران كتابخانه سلطنتی طوس و دوستان سه گانه خود را به ضیافت فرا خواند. در آن میهمانی نخست شیخ نجیب الدین معبر آیاتی از كتاب خدا در گوش طفل كوچك خواند و نام او را كه ابوالقاسم حسن منصور بود بر او فرا خواند و ابوالقاسم منصور نامی بود كه شیخ بزرگ معبر پس از شنیدن شرح خواب شرفشاه برای طفل او انتخاب كرده بود.
حسن به مكتب و مدرسه می رود و فردوسی لقب می گیرد
وقتی «حسن» پسر شرفشاه پنج ساله شد او را به مكتب دیه «باژ» فرستادند. پس از دو سال شرفشاه تصمیم گرفت او را به مكتبی در شهر طوس بسپارد كه در كوی «فیروزه تراشان» دایر بود. و مكتب آن «شیخ نظام الدین خوافی» به فضل و كمال اشتهار داشت.

مكتب دار برای آن كه حسن كوچك بتواند دروسی را كه می آموزد بنویسد لوحه ای چوبین برای او تهیه كرد كه حسن كوچك با مدادی كه از ذغال ساخته می شد الفبای عربی و فارسی را بر آن لوحه می نوشت. كاغذ در مصر و در چین و در بیزانس ساخته می شد و در شام و سمرقند هم كارگاه های كاغذسازی وجود داشت، اما قسمت كاغذ بسیار گران بود و فقط اطفال بسیار دولتمند می توانستند دفتر داشته باشند

كاغذ و قلم نی را زمانی در اختیار اطفال می گذاشتند كه سن آنان بالا می رفت و به دوازده سالگی می رسید و در آن سن خوشنویسی فارسی و عربی را به اطفال می آموختند. اولین درسی كه به نوآموزان آموخته می شد سوره های كوتاه قرآن بود و همراه با آن زبان فارسی دری و الفبای آن به اطفال آموخته می شد و بچه ها با صدای بلند و شیوه ای كه در مكتب خانه ها مرسوم بود عربی و فارسی می آموختند و مكتبججدار حركات صدا را در هر كلمه به ایشان شرح می داد و بچه ها پس از پنج سال قادر به خواندن و نوشتن هر دو زبان فارسی و عربی می شدند.
محیط مكتب خانه ها بسته به تمكن و وضعیت اجتماعی مكتب دار تفاوت می كرد و گاهی كوچك و گاهی بزرگ بود. اما مكتب خانه ای كه حسن بدان جا می رفت یك مكتب خانه ی بزرگ بود و در سال اول دختران و پسران با هم تعلیم می گرفتند. اما پس از دو سال اتاق دختران و پسران نوآموز از یكدیگر جدا شد و دختران در شبستانی تعلیم می گرفتند كه یك بانوی سالخورده كه همسر مكتب دار بود آن اتاق درس را اداره می كرد.

از دیگر درس هایی كه به حسن تعلیم می دادند حساب بود و حساب را به طریق سیاق به او آموختند.
اشعار شعرای عرب و فارسی زبان نیز از سومین سال تحصیلی به كودكان آموخته می شد. پس از سه سال حسن در خواندن قرآن به صوت خوش بدان حد تبحر یافت كه مكتب دار خواندن اذان را به او محول كرد وقتی آن طفل اذان می گفت عابرینی كه از كوچه فیروزه تراشان عبور می كردند می ایستادند و به دقت گوش فرا می دادند و به آن طفل آفرین می فرستادند و برای او عمر دراز آرزو می كردند.

شیخ نجیبجالدین معبر كه اكنون با پشت خمیده و به زحمت راه می رفت یك روز به هنگام عبور تصادفی از كوی فیروزه تراشان بانگ خوش اذان حسن را شنیند و از اطرافیان خود پرسید این طفل كیست كه به این خوبی اذان می خواند؟
گفتند: حسن نام دارد و فرزند خواجه ابومنصور محمدبن اسحاق شرفشاه است.
شیخ نجیب الدین چندبار با شگفتی گفت: فردوس، فردوس، این آواز از فردوس است. و این پسر براستی از فردوسیان است كه قرآن خواندنش این چنین در من پیر هشتاد ساله مؤثر واقع افتاده است. «فردوس» واژه معرب پردیس در زبان فارسی قدیم ایران یعنی باغ و ایرانیان بهشت را كه باغی بزرگ پر از درختان عطرآگین و میوه دار است «فردوس» می خواندند.

هنگامی كه شیخ نجیب الدین حسن را از فردوس و فردوسیان خواند مردم كه به انفاس قدوسی و متبركه ی آن پیر اعتقاد داشتند دانستند كه آن مرد سالخورده پرهیزگار معتقد است كه حسن به فردوس یا بهشت می رود و این نام بر سر زبان ها پیچید و پدر و مادر و اهل خانه و همسایگان و حتی مكتب دار و همدرسان حسن عادت كردند او را فردوسی بخوانند. مكتب خانه شیخ نظام الدین خوافی در طوس قرار داشت و طوس از دیه باژ حدود نیم فرسنگ دور بود.

شهریار خدمتكار سالخورده خانه، حسن خردسال را بر اشتر نشاند و به شهری می آورد و به مكتب خانه می سپرد و خود تا زمان بازگشت او شرع به گردش در شهر كوچك طوس می كرد. گاهی به بازار تره بار می رفت و خریدهایی برای منزل می كرد. این خریدها عبارت بود از: میوه ها و سبزیجات نوبرانه و چیزهایی كه از باغ صیفی جات «باژ» به عمل نمی آمد گاهی به مسجد شهر می رفت و به سخنان واعظ گوش فرا می داد و نماز ظهر را در صف نمازگزاران بجا می آورد. گاهی نیز به زورخانه می رفت و شاهد ورزش های پهلوانی فتیان و عیاران میججشد كه در آن زورخانه همراه با ضرب و آواز مرشد به ورزش می پرداختند

عیاران و فتیان مردانی درشت اندام، زورمند، جوانمرد و حامی ضعیفان بودند و حركات آنان به هنگام میل و كباده گرفتن یا چرخیدن بسیار جالب بود و شهریار چندین بار حسن خردسال را به زورخانه برد و حسن وقتی آن حركات جالب را می دید خشنود و شگفت زده می شد و هر زمان از جلوی در زورخانه می گذشتند به شهریار اصرار می كرد برای بار دیگر او را به دیدن نمایش فتیان ببرد. ناگهان یك روز خبر رسید شهر بغداد به وسیله سپاهیان دیلمی به فرماندهی و سپهسالاری معزالدوله احمدبن بویه سردار سابق مردآویج تسخیر شده و خلیفه المتكفی فرمان داده است كه به نام احمدبن بویه و برادران او علی عماد الدوله فرمانروای فارس و حسن ركن الدوله فرمانراوی ری و جبال سكه بزنند.
در روز هیجدهم ذیحجه سال 3

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 nacu.ir
 
Clicky