توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تحقیق در مورد آموزش و پرورش ایران ، مشكلات و توسعه پایدار دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد آموزش و پرورش ایران ، مشكلات و توسعه پایدار  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد آموزش و پرورش ایران ، مشكلات و توسعه پایدار،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد آموزش و پرورش ایران ، مشكلات و توسعه پایدار :

آموزش و پرورش ایران ، مشكلات و توسعه پایدار

آموزش و پرورش مدرن و معاصر در ایران، به قدمتی تقریباً یكصد ساله، بخش معتنابهی از منابع این دوره از تاریخ كشورمان را به خود اختصاص داده است. علیرغم اینكه در این نظام یكی از اصیل‌ترین و وسیع‌ترین قشر فرهنگی تاریخ، یعنی معلمان،‌ شركت داشته‌اند و همه نهادها، گروه‌ها و آحاد جامعه به نوعی در تحقق اهداف آن مشاركت دارند، با این وجود اكنون با بغرنج‌ترین مشكلات و چالش‌ها مواجه می‌باشد،‌ به گونه‌ای كه بسیاری از محققان و اندیشمندان جامعه، ریشه اغلب مشكلات، نابسامانی‌ها، نارسایی‌ها و بحران‌های اجتماعی را در سیستم و فرایند آموزشی جستجو و معرفی می‌كنند.

گفته شده قریب 15 درصد بودجه كشور در آموزش و پرورش به مصرف می‌رسد و از این جهت شاید بیشترین سهم بودجه دولتی را ـ صرف‌نظر از گستره كمی‌آن ـ به خود اختصاص داده است. با این وجود، برغم زحمات فراوان و بی‌شایبه قاطبه معلمان، كه به استناد قراین موجود و نظرسنجی‌ها، در مقایسه با كارمندان سایر سازمان‌ها و نهادهای دولتی، بیشترین كار مفید را به انجام می‌رسانند،

میزان كارآمدی و اثربخشی آن به سبب نارضایتی عمومی‌از كیفیت خروجی‌های آن، پیوسته معروض توجه و انتقاد بسیاری از ناظران و صاحب‌نظران واقع شده است. به زعم منتقدان، نظام فعلی آموزش و پرورش پاسخگوی خیل عظیم مطالبات، نیازها و انتظارات جامعه نیست و نیازمند اصلاحات جدی و اساسی است و استدلال می‌كنند كه با رویكردهای منسوخ و متصلب كنونی و بدون توجه به نیازها و تقاضاهای اجتماعی و محیطی (ملی و فراملی) روزافزون، نمی‌توان از نهاد مزبور خواست رسالت و كاركردهای اساسی خود را اجرا كند.

نیز، استدلال شده اگر قرار است جامعه در حال گذار ایران به سلامت از گردنه‌های صعب‌العبور تغییرات اجتماعی گذر كند،‌ شایسته است كه نظام آموزش و پرورش صرفنظر از تأخیرهایی كه تاكنون در ورود به عرصه مهندسی اجتماعی داشته است،‌مسئولیت و سهم بیشتری در قبال جامعه بر عهده گیرد و نقش جدی‌تری را در خروج از بن‌بست كنونی و نیل به جامعه مطلوب ایفا نماید.

این مهم میسر نمی‌شود مگر اینكه نظام آموزش و پرورش ما، ضمن كسبِ وزن، شأن و جایگاه شایسته و واقعی خود در نظام و سلسله مراتب اجتماعی و سازمانی كشور، ابتدا بتواند خود را از قید و بندها و مشكلات بیشماری كه با آن دست و پنجه نرم می‌كند رها سازد و به منزله بازوی روشنفكری جامعه،‌ زمینه‌های شكل‌گیری آموزش و پرورشی انسان‌گرا، رهایی‌بخش و مقوم توسعه همه جانبه و درون‌زا را فراهم آورد و در پرتوشناسایی، تحلیل و طبقه‌بندی اهم چالش‌های موجود، و همگام با تحولات جهانی،‌ چشم‌انداز مناسبی را برای خود و جامعه فراهم نموده،‌ تا به نوبه خود،‌ گره از راز فروبسته توسعه‌نیافتگی ایران بگشاید.

ـ ایران ، معمای توسعه ومشكلات برنامه ریزی

اكنون قریب به نیم قرن ـ تقریباً همگام با ژاپن ـ‌ از گام نهادن ایران در مسیر برنامه‌ریزی جهت نیل به توسعه همه جانبه و پایدار می‌گذرد و در این راه منابع بیشماری صرف شده است. ظاهراً آرمان اولیه محمدرضا شاه پهلوی نیل به مرتبت اقتصادی و صنعتی كشورهای پیشرفته ای چون امریكا و آلمان بود، لیكن بزودی دریافت كه تحقق این آرزوی بلند پروازانه مستلزم تمهیدات و مقدمات فرهنگی – اجتماعی دراز آهنگی است كه فقط در خلال یك فرایند طولانی تاریخی وصال میدهد – و عجالتاً ایران فاقد پتانسیل و آمادگی لازم برای آن است؛ لذا، اندكی بعد، ژاپن به الگوی توسعه ایران بدل شد اما آن نیز به عللی كه خارج از حوصله این نوشتار است ، ره بجایی نبرد و اكنون همگان میدانیم كه چگونه امواج انقلاب سال 57، بساط تجدد و شبه مدرنیسم ناقص و سطحی خاندان پهلوی را در نوردید.

پس از پیروزی انقلاب و تثبیت تدریجی حاكمیت سیاسی بر آمده از آن و آغاز مجدد سنت برنامه ریزی، ظاهراً، گفته و ناگفته، كشورهایی چون مالزی، ‌اندونزی، كره و ; به الگوی توسعه ما بدل شدند، اما به رغم گذشت یك ربع قرن از پیروزی انقلاب هنوز مراد حاصل نگردیده است و گویا پیوسته راه را گم و از هدف دور افتاده ایم ، چندانكه به تعبیر یكی از ژاپنی‌ها اكنون «در توسعه نیافتگی بسی توسعه‌یافته»ایم.
براستی مشكل ما چیست؟

و چرا به‌رغم اینهمه تلاش و صرف منابع – گویا با ابتلا به نفرین ابدی خدایان، همچنان گرفتار سرنوشت سیزیف- پیوسته مشغول طی كردن یك سیكل معیوب و عقیم هستیم؟!
هم اكنون ایرانیان، به‌رغم استظهار به یك عقبه و پشتوانه عظیم و غنی تاریخی – فرهنگی، و با وجود برخورداری از منابع سرشار طبیعی، به تعبیر زنده یاد دكتر عظیمی، به عنوان كارگر، كارمند، مدیر، معلم و ; شب و روز كار می‌كنند و جان می‌كنند، اما حاصل آن تولید سرانه ای قریب 1500 دلار ( در قبال در آمد سرانه قریب 000/40 دلاری كشورهای فاقد منابع طبیعی همچون سوئیس و ژاپن) می‌باشد. اگر توسعه را به یك تعبیر افزایش قابلیت و توان یك جامعه در بهره وری ازظرفیت‌های تاریخی، اجتماعی، انسانی، اقتصادی و طبیعی خود بدانیم، این بدان معناست كه جامعه ما تا بحال فقط توانسته از 5 درصد ظرفیت خود بهره برداری كند!

ریشه این فاجعه كجاست؟ و با توجه به نیم قرن سابقه و تجربه برنامه ریزی توسعه، پاشنه آشیل و حلقه مفقوده و معیوبه برنامه‌های ما چیست؟
گرچه تاكنون، اندیشمندان و پژوهشگران در باب علل انحطاط و عقب ماندگی ایران از منظرهای گوناگون، نظریات و تفاسیر متعدد و متنوعی – اعم از علل تاریخی/ جغرافیایی،طبیعی،‌سیاسی،‌ اقتصادی، فرهنگی، روانی، فلسفی، توطئه یا تهاجم بیگانگان و ;

خلاصه لاهوتی و ناسوتی و اهورایی و اهریمنی – را مطرح كرده‌اند، كه هر یك بنوبه خود حاوی نكات جالب و در خور تأملی می‌باشد، لیكن با توجه به خروج روز افزون بشر از چرخه جبرو تقدیر طبیعی و ماوراء طبیعی، و نقش بارز وی در تقریر سرنوشت خود، نگارنده مایل است در تبیین راز درماندگی و فروماندگی ایران معاصر، تكیه و تاكید اصلی‌خود را بر روی‌سرنوشت خود ساخته و خود خواسته جامعه ایران ـ آنهم از منظر و محدوده سازه آموزشی ـ بنهد.

– حلقه مفقوده؟

توسعه را فرایند تحول بنیادین باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به منظور خلق و متناسب شدن با ظرفیتهای جدید و ارتقاء كمی‌و كیفی قابلیت‌ها و توانایی‌های انسانی، آموزشی، اقتصادی و ; دانسته اند كه نیل به چنین مرتبه‌ای، بیش و پیش از همه،‌مستلزم تحول فرهنگی و ارزشی جوامع می‌باشد. مطالعات و تجربیات بین المللی، جملگی مبین و مؤید این نكته‌است كه توسعه پایدار و همه جانبه، الزاماً باید از بستر نیروی انسانی بگذرد و پیش شرط توفیق، تثبیت و تداوم هرگونه توسعه و تحولی، سرمایه گذاری در توسعه انسانی بمنزله ركن و هسته اصلی و محوری آن می‌باشد.

به بیان امروزی،دانش و دانایی ملی، ركن اصلی توسعه ، و نظام آموزشی هم گذرگاه نیل به دانایی ملی بشمار می‌آید و جامعه زمانی به اهداف خود دست می‌یابد كه از طریق توسعه انسانی مسیر خود را هموار كند، در واقع بنیاد حیات جمعی انسان را تعلیم و تربیت تشكیل می‌دهد و ما «آنگونه زندگی می‌كنیم كه تربیت می‌شویم». از اینرو، هر تعبیری كه از توسعه داشته باشیم، برای رسیدن به آن تمامی‌تلاش‌ها بر دوش انسان‌هایی است كه باید بار این غافله را به سر منزل مقصود برسانند، و از آنجایی كه در دنیای معاصر، نهاد آموزش و پرورش مسئولیت تربیت نیروی انسانی در جامعه را بر عهده دارد، از اینرو، مهمترین بستر تولید و تربیت نیروی انسانی بشمار می‌آید، كه با توجه به نقش و شكل فراگیر امروزی آن، یكی از بنیادهایی است كه با جامه عمل پوشاندن به كاركردهای تعریف شده خود، اگر نگوئیم سهامدار اصلی، دست كم یكی از سهامداران عمده این فرایند به حساب می‌آید.

بر این اساس، بر خلاف پیشگامان نظریه توسعه، كه همواره بر اهمیت ایجاد و گسترش منابع مادی و كالبدی تاكید داشتند، امروزه، به لحاظ اهمیت آموزش و پرورش در زندگی اقتصادی – اجتماعی افراد و جوامع، از هزینه‌های آموزشی به عنوان یك سرمایه گذاری بنیادی یاد می‌شود.

نظریه سرمایه انسانی، ضمن تاكید بر بهره‌ور‌زا بودن سرمایه گذاری در منابع انسانی، استدلال می‌كند كه این سرمایه گذاریها، سبب افزایش ظرفیت و توان تولید و بهره‌وری افراد می‌شود. از نقطه نظر اقتصادی، گرچه بازگشت سرمایه گذاری در نیروی انسانی، اغلب مستلزم فرایندی طولانی و بلند مدت است، لیكن بازدهی آن بسیار عمیق و گسترده بوده و در تمام كنش‌های فردی و جمعی افراد آموزش دیده – اعم از رفتار، گفتار، خوراك، پوشاك، نرخ جمعیت و ; و در نتیجه كاهش هزینه‌های اقتصادی، بهداشتی، قضایی و ; – انعكاس می‌یابد.
همچنین از آنجا كه نیروی انسانی از عوامل اصلی تولید می‌باشد، این نوع سرمایه گذاری با افزایش سطح مهارت و تخصص نیروی كار، موجب ارتقای كیفیت تولید و نیز بهبود و اثر بخشی در استفاده از منابع مادی و معنوی و بكارگیری بهینه آنها می‌شود.
افزون بر براهین و رویكرد فوق، وبا توجه به شتاب هندسی تحولات جهان در چند دهه اخیر، گفته میشود كه اینك جامعه جهانی در حال ورود به مرحله جدیدی از توسعه موسوم به «جامعه دانش» (knowledge society) و «اقتصاد مبتنی بر دانش» based Economy)– (knowledge، می‌باشد، كه در اثر آن، هم سامانه‌های تولید و توزیع كالا و خدمات و هم سامانه‌های تولید، توزیع، تبدیل و ترویج دانش، دچار دگرگونیهای اساسی خواهد شد.

این تحول در جامعه و اقتصاد جهانی، كشورهای كمتر توسعه یافته و غافل از توسعه دانش، از جمله ایران، را به چالشهای بنیادی جدیدی سوق میدهد؛ آنچنانكه اگر اقتصاد ایران بخواهد بطور طبیعی و با سرعت فعلی فرایند توسعه را طی كند، راهی بس طولانی و احتمالاً نافرجام در پیش خواهد داشت و چه بسا در بین راه در اثر رقابتهای فشرده جهانی مستحیل یا مستهلك گردد. از اینرو، به اعتقاد برخی تحلیل‌گران، شایسته است ایران بدون طی فاز اقتصاد صنعتی و با یك گریز سریع و برنامه ریزی شده خود را به مرحله اقتصاد دانش پرتاب كند، و برای نیل به چنین جهش بلندی، باید سامانه اقتصادی خود را به یك سامانه یادگیرنده (تبدیل كارخانه و صنعت به مدرسه و دانشگاه و بالعكس) تبدیل كند.

بدیهی است، در پیمودن مسیر فوق، بخش اعظم و اساسی چالشها متوجه سامانه دانش در جامعه، بویژه متوجه بخش آموزش و پرورش ما، به منزله فونداسیون فرهنگی و معرفتی سایر بخشها، می‌باشد كه باید با سرعت هر چه تمامتر، ضمن ترك رویكردهای منسوخ و متصلب، واجد صلاحیتها، ظرفیتها و ویژگیهای لازم جهت برداشتن چنین گام بلندی گردد.
با این همه، متاسفانه شواهد و قراین موجودحاكی از آنست‌كه نگرش و روند كنونی آموزش و پرورش ایران و كیفیت منفی یا نازل خروجیهای آن، نه تنها متضاد با موج یاد شده ،

بلكه حتی مغایر با ادعای طرفداران سودآوری و بهره زا بودن سرمایه گذاری در نیروی انسانی می‌باشد. شاید عدم رغبت بخش خصوصی و حتی خانواده‌ها در مشاركت و سرمایه‌گذاری در بخش آموزش، و شكاف موجود بین مدرسه و دانشگاه با كارخانه و صنعت و نیز فاصله و گسست عمیق نظام آموزشی ایران با واقعیتها و انتظارات پیرامونی – اعم از ملی و فراملی – از سویی، و بی انگیزه شدن دانش‌آموزان برای درس خواندن یا ادامه تحصیل،‌ به ویژه در بین پسران، مهاجرت نخبگان و فرار مغزها و ; از سوی دیگر؛ همگی علائم و جلوه‌هایی از واقعیت تلخ مزبور باشد كه با توجه به نقش كلیدی سرمایه انسانی در رشد و شكوفایی كشور در بلند مدت، نشانه‌های امیدواركننده‌ای بشمار نمی‌آیند.

ـ توانا بود هر كه دانا بود!

ادبیات كهن ما، اعم از ملی و دینی، مشحون از اشعار، حكایات و روایات دلنشین و نغز در وصفِ شأن و منزلت علم و معرفت و معلم و متعلم می‌باشد. فلاسفه نیز پیوسته یادآور شده‌اند كه انسان حیوانی اندیشمند است كه در شعاع آگاهی و اندیشه خودعمل می ‌كند و اعمال او مسبوق به افكار اوست و لاجرم پای معیشت او به اندازه گلیم معرفت او دراز خواهد شد و ;

و بر این‌ها بیافزایید ادبیات جدید را، متأثر از امواج مدرنیته و پُست مدرنیته و به ویژه ملهم از پیامبران و مبشران عصر ارتباطات و اطلاعات نظیر مك لوهان، تافلر، كستلز و ;، كه پیوسته از آغاز هزاره معرفت بنیاد و نقش دانایی در جابجایی قدرت و ثروت و فراز و فرود دول و ملل سخن گفته و كلمات قصارِ ایشان زینت كلام و ورد زبان تمام سیاستگذاران، مدیران ، نویسندگان و سخنرانان ماست و بی‌وقفه در سطح جامعه پمپاژ می‌شود، چندانكه امروزه،‌ نه همان خواص كه عوام كوچه و بازار نیز با بیانات ایشان بیش از روایات ائمه و اولیای دین آشنایند.

اما واقعیت چه می‌گوید؟
گویا، در ایران واقعیات حاوی این طنز تلخ هستند كه سردادن شعار و ادعای فراوان در هر زمینه‌ای، اغلب حاكی از كمیابی یا نایابی آن كالاست!

ـ هرم واژگونه!و مشكل عدم التفات به شان و منزلت واقعی علم و معرفت ،معلم وپژوهشگر و استاد
اگر تمایل به ساده‌سازی و ساده‌نگری تلقی نشود، بگمان نگارنده اُم‌المسائل نظام آموزشی و بلكه كل جامعه ایران، كه باعث انبوه چالش‌ها و این همه واپس‌ماندگی نه همان در سطح آموزش و پرورش،‌ كه در سطح ملی و جهانی شده است،‌ تنها یك علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعی علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد بمثابه طراحان و مهندسان بعد ذهنی و نرم‌افزاری جامعه و به عبارتی مولدان،‌ حاملان و مروجان این اكسیر اعظم خوشبختی و توسعه ـ‌ می‌باشد.

یعنی نگرش و جهت‌گیری جامعه و سیاستگزاران، برنامه‌نویسان،‌ بودجه‌ریزان و مجریان ما،‌ درست بر ضد رویكرد و رهیافت غالبِ جهانی مبنی بر استقرار هزاره دانش بنیاد و دانایی محور،‌ و تأكید همگان بر نقش بنیادین و بی‌بدیل سرمایه انسانی و اجتماعی به منزله موتور و محور هرگونه توسعه و تحول و نیز موضوع، محمول و مقصود آن، می‌باشد.

نگاهی گذرا و اجمالی به جایگاه آموزش و پرورش و معلم در بین برنامه‌های كلان ملی و در سند بودجه و نیز جایگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازمانی و ارزشی جامعه، حاكی از آن است كه در واقع عظیم‌ترین دستگاه و نهاد ملی كه باید چشم و دل و چراغ جامعه باشد، و همه خانواده‌ها و افراد جامعه بنحو مستقیم و غیر مستقیم با آن مرتبط و عزیزترین كسان خود را به آن سپرده‌اند، نهادی حاشیه‌ای، فراموش شده و تحقیر شده می‌باشد كه نمی‌تواند نقش پویا و زنده‌ای را در حیات و تلاش و بالندگی جمعی جامعه ایفا كند و علیرغم اینكه زیرساختی‌ترین سنگ بنای تحولات جامعه در آن رقم می‌خورد،‌در سلسله مراتب ارزشی سازمان‌های كشوری، ‌سازمانی حاشیه‌ای و صغیر بشمار می‌آید كه سایر سازمان‌ها با نگرش قیمومیت و فرادستی بدان می‌نگرند.

همچنین،‌ در صورتی كه برنامه‌های بلند مدت كشور،‌ از جمله سیاست كلان فرهنگی، مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام،‌ برنامه‌های توسعه اول تا چهارم، مصوبات مجلس و شورایعالی انقلاب فرهنگی و ; را مورد بررسی قرار دهیم،‌ روشن می‌شود كه شأن آموزش و پرورش در تدوین سیاست‌ها و برنامه‌های مزبور، در حداقل قابل انتظار نیز دیده نشده است. در پرتو چنین نگرشی، طبیعی است كه سهم و جایگاه آموزش و پرورش در جلب حمایت حقوقی و منابع موردنیاز خود،‌ توسط سیاستگزاران و متولیان امور،‌ فراموش و یا تحت‌الشعاع سایر اولویت‌ها قرار گیرد.

به همین قیاس، در سطح جامعه نیز،‌ شغل معلمی‌در مرتبه چندم اولویت برای داوطلبان مشاغل قرار دارد و روی آوردن به شغل معلمی،‌ اغلب،‌ برخلاف میل باطنی و از سر اجبار و اكراه بوده،‌ و در هنگام انتخاب رشته نیز، انتخاب دبیری در اولویت‌های پایانی و از سرِ اضطرار و احتیاط قرار دارد.

فشارها و مشكلات معیشی معلمان و مقایسه دریافتی آن‌ها با دریافتی كارمندان سایر نهادها و سازمان‌های دولتی، مأیوس كننده بوده و منزلت شغلی آن‌ها را به مراتب پایین در سلسله مراتب مشاغل تنزل داده است. آن‌ها در جامعه سرافكنده و نزد همسر و فرزندان خود خجل و شرمنده هستندودر حالی که به دانش آموزان خود درس «بابا نان داد»را می‌دهند هر روز بیش از پیش خود را در ایفای مسئولیت مزبور در قبال خانواده‌هایشان ناتوان احساس می‌کنند.

هنگام خواستگاری،‌ خرید،‌ یا گفت‌وگو در جمعی ناشناس،‌ نگرانند كه مبادا اعلام شغلِ‌شان مترادف با نوعی زبونی و همراه با برانگیختن حس ترحم یا تمسخر مخاطبان كم‌مایه باشد و در مجموع از نوعی تحقیر تاریخی، ملی و اجتماعی رنج میبرند. در این راستا،‌ نگرش دولتمردان،‌ جامعه و اولیای دانش‌آموزان به معلم،‌ به هفته معلم و ; هر یك حاوی رگه‌هایی از ذلت برای معلمان می‌باشد.شاید تصادفی نباشد که روز معلم مصادف با روز کشته شدن الگوهای آن(چه دکتر خانعلی و چه استاد مطهری)واقع شده است

گویا در این روز جامعه و زمامداران ما دانسته و ندانسته مشغول بزرگداشت مرگ معلم و مقام معلمی می باشند!
بدین گونه،‌ اگر منافع ملی اقتضا دارد كه معلمی‌افضلِ كارمندی و وزارت آموزش و پرورش ارشدِ سازمان‌های كشور می‌باشد،‌ واقعیت خلاف این را نشان می‌دهد.

با توجه به اینكه در دنیای معاصر، سیستم آموزشی ابزار و تكیه‌گاه تمامی ‌دولت‌های مدرن برای نیل به توسعه پایدار و همه جانبه می‌باشد، از این‌رو، بایسته است سیاستگزاران و مسئولین عالی نظام با تجدید نظر در نگرش و روش‌های پیشین خود، و اعاده جایگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازمانی و اجتماعی، حساب جدید و بیشتری بر روی نقش و سهم نظام آموزشی و فراتر از یك میلیون معلم باز كنند تا آنها نیز بنوبه خود نقشی شایسته‌تر در اداره كشور و پیشبرد امور و نیل به جامعه مطلوب ایفا كنند.

در صورتی كه از حوزه و منظر فرهنگ، آهنگ توسعه پایدار داشته باشیم، آیا با رجحان آموزش و پرورش و مدرسه به مركزیت معلم، فرایند توسعه تسهیل و تسریع نمی‌گردد و هزینه آن كاهش نمی‌یابد؟ برای تولید، تمرین و نهادینه كردن ارزش‌هایی چون آزادی، عدالت، مدارا، همزیستی، همفكری، تعامل فردی و گروهی، قانونگرایی و سایر توانمندی‌ها و مهارت‌های فردی و اجتماعی آیا نیاز به زیرساخت آموزشی و تربیتی به محوریت مدرسه ومعلم نیست؟

با توجه به اینكه دانش آموزان و فرزندان ما(این سرمایه‌ها و مدیران آتی جامعه)، بیشترین و بهترین ایام مفید عمر خود را در محیط‌های آموزشی و در كنار معلمان سپری می‌كنند، و از سوی دیگر با عنایت به ضریب نجابت، تعقل، آرامش، سلامت نفس، خلوص و اثربخشی صنف معلمان (در مقایسه با سایر صنوف)، آیا این محیط و این قشر سالمترین و قابل اعتمادترین حلقه جامعه برای بسترسازی و نهادینه كردن تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیست؟

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 nacu.ir
 
Clicky